معنی فارسی neuroplasmic

B2

نورپلاسمیک به جنبه‌هایی از نورپلاسم که به عملکرد اعصاب مربوط است اشاره دارد.

Relating to the neuroplasm, particularly its role in nerve functioning.

example
معنی(example):

فعالیت نورپلاسمیک برای حفظ سلامت نورون‌ها حیاتی است.

مثال:

Neuroplasmic activity is vital for maintaining neuron health.

معنی(example):

آن‌ها تغییرات نورپلاسمیک را در عصب آسیب‌دیده اندازه‌گیری کردند.

مثال:

They measured neuroplasmic changes in the damaged nerve.

معنی فارسی کلمه neuroplasmic

: معنی neuroplasmic به فارسی

نورپلاسمیک به جنبه‌هایی از نورپلاسم که به عملکرد اعصاب مربوط است اشاره دارد.