معنی فارسی nonconnectively

B1

به طور غیر وصل کننده، روشی برای بیان ایده‌هاست که در آن ارتباط منطقی واضحی میان جملات وجود ندارد.

In a manner that does not connect or relate ideas or statements.

example
معنی(example):

ایده‌ها به صورت غیر وصل کننده ارائه شد، که پیگیری آن را دشوار کرد.

مثال:

The ideas were presented nonconnectively, making it hard to follow.

معنی(example):

او به صورت غیر وصل کننده صحبت کرد و از موضوعی به موضوع دیگر پرش کرد.

مثال:

He spoke nonconnectively, jumping from topic to topic.

معنی فارسی کلمه nonconnectively

: معنی nonconnectively به فارسی

به طور غیر وصل کننده، روشی برای بیان ایده‌هاست که در آن ارتباط منطقی واضحی میان جملات وجود ندارد.