معنی فارسی nonconsolingly
B1به طریقی که تسکینی ارائه نمیدهد و باعث ناامیدی میشود.
In a manner that does not offer consolation or comfort.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طرز غیرقابل تسکین صحبت کرد، گویی هیچHope برای باقیمانده نیست.
مثال:
She spoke nonconsolingly, as if there were no hope left.
معنی(example):
خبر به طرز غیرقابل تسکین اعلام شد و همه را در شوک گذاشت.
مثال:
The news was delivered nonconsolingly, leaving everyone in shock.
معنی فارسی کلمه nonconsolingly
:
به طریقی که تسکینی ارائه نمیدهد و باعث ناامیدی میشود.