معنی فارسی nonfrequently

B1

غیر متداول و نادر در فعالیت یا وقوع.

Not happening often; infrequently.

example
معنی(example):

او به دلیل برنامه شلوغش به ندرت سفر می‌کند.

مثال:

She nonfrequently travels due to her busy schedule.

معنی(example):

آنها به ندرت ملاقات می‌کنند و هر ملاقات خاص می‌شود.

مثال:

They meet nonfrequently, making each meeting special.

معنی فارسی کلمه nonfrequently

: معنی nonfrequently به فارسی

غیر متداول و نادر در فعالیت یا وقوع.