معنی فارسی nonmasculinely

B1

به‌طور غیرمردانه و دور از ویژگی‌ها یا نشانه‌های مردانه.

In a way that is not characteristic of masculinity; gently or softly.

example
معنی(example):

او احساساتش را به‌طور غیرمردانه ابراز کرد و از سردی سنتی فرار کرد.

مثال:

He expressed his feelings nonmasculinely, avoiding traditional stoicism.

معنی(example):

او فضا را به‌طور غیرمردانه تزئین کرد و بر گرما و رنگ تمرکز کرد.

مثال:

She decorated the space nonmasculinely, focusing on warmth and color.

معنی فارسی کلمه nonmasculinely

: معنی nonmasculinely به فارسی

به‌طور غیرمردانه و دور از ویژگی‌ها یا نشانه‌های مردانه.