معنی فارسی nonmeasurably
B1به طوری که قابل اندازهگیری نباشد.
In a manner that cannot be measured or quantified.
- ADVERB
example
معنی(example):
برخی ابعاد شادی میتوانند به طور غیرقابل اندازهگیری عمیق باشند.
مثال:
Some dimensions of happiness can be nonmeasurably profound.
معنی(example):
تأثیر مهربانی میتواند به طور غیرقابل اندازهگیری قابل توجه باشد.
مثال:
The impact of kindness can be nonmeasurably significant.
معنی فارسی کلمه nonmeasurably
:
به طوری که قابل اندازهگیری نباشد.