معنی فارسی nonnecessity
B1وضعیتی که در آن چیزی مورد نیاز نیست یا ضروری نیست.
The state of being not necessary.
- NOUN
example
معنی(example):
غیرضروری بودن این جلسه همه را شگفتزده کرد.
مثال:
The nonnecessity of this meeting surprised everyone.
معنی(example):
او در مورد غیرضروری بودن قوانین لباس در محل کار استدلال کرد.
مثال:
He argued for the nonnecessity of a dress code at the workplace.
معنی فارسی کلمه nonnecessity
:
وضعیتی که در آن چیزی مورد نیاز نیست یا ضروری نیست.