معنی فارسی nonsanely
B1نظیر به رفتاری که سطح بالایی از دیوانگی یا غیرعقلانی بودن را نشان دهد.
In a manner that does not conform to reason or common sense.
- ADVERB
example
معنی(example):
او در اقدامی غیرمعقول تصمیم گرفت به وسط طوفان برود.
مثال:
He acted nonsanely when he decided to run into the storm.
معنی(example):
این نقشه پیچیده به طرز غیرمعقولی گیجکننده است.
مثال:
It’s nonsanely confusing to navigate that complex map.
معنی فارسی کلمه nonsanely
:
نظیر به رفتاری که سطح بالایی از دیوانگی یا غیرعقلانی بودن را نشان دهد.