معنی فارسی nonseparating
B1اشاره به حالتی که در آن جوانب یا عناصر نمیتوانند به طور مستقل مورد بررسی قرار گیرند.
Preventing separation or division.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ماهیت غیرقابل جدایی این مسائل نیاز به بررسی دقیق دارد.
مثال:
The nonseparating nature of these issues requires careful consideration.
معنی(example):
عوامل غیرقابل جدا شدن اغلب حل و فصل درگیریها را پیچیده میکنند.
مثال:
Nonseparating factors often complicate the resolution of conflicts.
معنی فارسی کلمه nonseparating
:
اشاره به حالتی که در آن جوانب یا عناصر نمیتوانند به طور مستقل مورد بررسی قرار گیرند.