معنی فارسی nonspeaking

B1

به شیوه‌ای که در آن فرد یا نقش قادر به گفتن هیچ کلمه‌ای نیست.

Not engaging in spoken communication; silent.

example
معنی(example):

نقش‌های غیرصحبت‌کننده در نمایش همچنان بیان زیادی داشتند.

مثال:

The nonspeaking roles in the play still carried a lot of expression.

معنی(example):

شرکت‌کنندگان غیرصحبت‌کننده به جای آن از طریق هنر مشارکت کردند.

مثال:

Nonspeaking participants contributed through art instead.

معنی فارسی کلمه nonspeaking

: معنی nonspeaking به فارسی

به شیوه‌ای که در آن فرد یا نقش قادر به گفتن هیچ کلمه‌ای نیست.