معنی فارسی nonsubstantial

B1

که به طور قابل توجهی یا به طور واقعی وجود ندارد، علمی یا معتبر نیست.

Having little or no substance; not significant or important.

example
معنی(example):

استدلال‌های او غیرمحتوا بوده و شواهد کافی نداشتند.

مثال:

Her arguments were nonsubstantial and lacked proper evidence.

معنی(example):

کمیته ادعاهای غیرمحتوا را بی‌ربط دانست.

مثال:

The committee dismissed the nonsubstantial claims as irrelevant.

معنی فارسی کلمه nonsubstantial

: معنی nonsubstantial به فارسی

که به طور قابل توجهی یا به طور واقعی وجود ندارد، علمی یا معتبر نیست.