معنی فارسی nonsubsistent

B1

که به نوعی زندگی می‌کند که به حداقل نیازهای حیاتی وابسته نیست.

Living in a way that is not dependent on basic subsistence requirements.

example
معنی(example):

هنرمند سبک زندگی غیرمعیشتی داشت و به کمک‌های مالی تکیه می‌کرد.

مثال:

The artist led a nonsubsistent lifestyle, relying on donations.

معنی(example):

در حالت غیرمعیشتی، افراد به خلاقیت و مهارت‌های خود وابسته هستند.

مثال:

In a nonsubsistent state, individuals depend on their creativity and skills.

معنی فارسی کلمه nonsubsistent

: معنی nonsubsistent به فارسی

که به نوعی زندگی می‌کند که به حداقل نیازهای حیاتی وابسته نیست.