معنی فارسی nonsustained

B1

غیرمستمر، به حالتی اشاره دارد که در آن چیزی به طور مداوم یا پیوسته وجود ندارد یا اجرا نمی‌شود.

Not maintained over a period; lacking continuity.

example
معنی(example):

تلاش‌های غیرمستمر برای بهبود پروژه به شکست آن منجر شد.

مثال:

The nonsustained efforts to improve the project led to its failure.

معنی(example):

رشد غیرمستمر در اقتصاد می‌تواند مشکل‌ساز باشد.

مثال:

Nonsustained growth in the economy can be problematic.

معنی فارسی کلمه nonsustained

: معنی nonsustained به فارسی

غیرمستمر، به حالتی اشاره دارد که در آن چیزی به طور مداوم یا پیوسته وجود ندارد یا اجرا نمی‌شود.