معنی فارسی nonsyntonic
B2نهادهای که با دیگر عناصر همخوانی ندارد و هارمونی ایجاد نمیکند.
Not in harmony or agreement; lacking syntonic quality.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پدیدههای مشاهدهشده ناهماهنگ بودند، زیرا با نتایج مورد انتظار همخوانی نداشتند.
مثال:
The phenomena observed were nonsyntonic, as they did not harmonize with the expected outcomes.
معنی(example):
در روانشناسی، برخی رفتارها ممکن است ناهماهنگ تلقی شوند، که نشاندهنده عدم تطابق با محیط خود است.
مثال:
In psychology, some behaviors may be considered nonsyntonic, indicating a lack of congruence with one's environment.
معنی فارسی کلمه nonsyntonic
:
نهادهای که با دیگر عناصر همخوانی ندارد و هارمونی ایجاد نمیکند.