معنی فارسی nonsyntonical
B2مفهوم مشابه به nonsyntonic و به ویژگیهایی اشاره دارد که با دیگر عناصر هماهنگی ندارند.
Pertaining to qualities that are not in harmony or agreement.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
تحلیل ویژگیهای ناهماهنگ را در ساختار موسیقی نشان داد.
مثال:
The analysis revealed nonsyntonical features in the music composition.
معنی(example):
نظریهپرداز رویکردی ناهماهنگ برای درک دینامیکهای اجتماعی پیشنهاد کرد.
مثال:
The theorist proposed a nonsyntonical approach to understanding social dynamics.
معنی فارسی کلمه nonsyntonical
:
مفهوم مشابه به nonsyntonic و به ویژگیهایی اشاره دارد که با دیگر عناصر هماهنگی ندارند.