معنی فارسی nonsystem
B2حالت یا وضعیتی که سیستماتیک نیست و فاقد ساختار منظم است.
Not structured or methodical; lacking an organized system.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
رویکرد او غیرسیستمی بود و فاقد روششناسی ساختارمند بود.
مثال:
His approach was nonsystem, lacking a structured methodology.
معنی(example):
در فناوری، یک سیستم غیرسیستمی ممکن است به ناکارآمدی و سردرگمی منجر شود.
مثال:
In technology, a nonsystem may lead to inefficiencies and confusion.
معنی فارسی کلمه nonsystem
:
حالت یا وضعیتی که سیستماتیک نیست و فاقد ساختار منظم است.