معنی فارسی nontemporariness
B1حالتی که در آن چیزی غیرموقتی و پایدار در نظر گرفته میشود.
The quality of being non-temporary; permanence.
- NOUN
example
معنی(example):
غیرموقت بودن سنتهای آنها چیزی است که آنها را خاص میکند.
مثال:
The nontemporariness of their traditions is what makes them special.
معنی(example):
غیرموقت بودن در فرهنگهای مختلف در سرتاسر جهان اغلب ارزیابی میشود.
مثال:
Nontemporariness is often valued in cultures worldwide.
معنی فارسی کلمه nontemporariness
:
حالتی که در آن چیزی غیرموقتی و پایدار در نظر گرفته میشود.