معنی فارسی nonvariously
B1به شیوهای که نشاندهنده عدم تنوع باشد.
In a manner that does not vary; uniformly.
- ADVERB
example
معنی(example):
طرح غیرمتنوع به طور قابل پیشبینی نتایج را به دست آورد.
مثال:
The nonvariously executed plan produced predictable results.
معنی(example):
او گزارش را به طور غیرمتنوع نوشت تا وضوح را تضمین کند.
مثال:
She wrote the report nonvariously to ensure clarity.
معنی فارسی کلمه nonvariously
:
به شیوهای که نشاندهنده عدم تنوع باشد.