معنی فارسی northest

B1

نقطه یا منطقه‌ای که در شمال‌ترین موقعیت قرار دارد.

The point or area that is furthest north.

example
معنی(example):

این درخت در شمالی‌ترین نقطه پارک قرار دارد.

مثال:

This tree is located at the northest point of the park.

معنی(example):

او به شمالی‌ترین قسمت کشور سفر کرد تا حیات وحش را مطالعه کند.

مثال:

He traveled to the northest part of the country to study wildlife.

معنی فارسی کلمه northest

: معنی northest به فارسی

نقطه یا منطقه‌ای که در شمال‌ترین موقعیت قرار دارد.