معنی فارسی not much fun
B1به معنای نداشتن لذت، جذابیت یا خوشی در یک فعالیت.
Not enjoyable or entertaining.
- IDIOM
example
معنی(example):
مهمانی زیاد خوشایند نبود؛ هیچکس رقصید.
مثال:
The party was not much fun; no one danced.
معنی(example):
اگر باران ببارد، پیک نیک ما زیاد خوشایند نخواهد بود.
مثال:
If it rains, our picnic will not be much fun.
معنی فارسی کلمه not much fun
:
به معنای نداشتن لذت، جذابیت یا خوشی در یک فعالیت.