معنی فارسی nubs

B1

برآمدگی‌ها یا نقاط کوچک و برجسته که سطح یا ماده‌ای را تشکیل می‌دهند.

Small protuberances or bumps on a surface.

example
معنی(example):

نکات برآمده روی این سطح grip اضافی را فراهم می‌کنند.

مثال:

The nubs on this surface provide extra grip.

معنی(example):

او متوجه شد که برآمدگی‌های درخت قدیمی هنوز قابل مشاهده هستند.

مثال:

He noticed the nubs on the old tree were still visible.

معنی فارسی کلمه nubs

: معنی nubs به فارسی

برآمدگی‌ها یا نقاط کوچک و برجسته که سطح یا ماده‌ای را تشکیل می‌دهند.