معنی فارسی oblately
B2به صورت بیضوی، اشاره به شکل یا فرم که در آن دو قطب نزدیکتر از دیگر نقاط هستند.
In a manner that is flattened at the poles; resembling an oblate spheroid.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
شکل میوه به صورت بیضی بود.
مثال:
The shape of the fruit was oblately rounded.
معنی(example):
سیاره به خاطر چرخش خود بیضوی به نظر میرسید.
مثال:
The planet appeared oblately flattened due to its rotation.
معنی فارسی کلمه oblately
:
به صورت بیضوی، اشاره به شکل یا فرم که در آن دو قطب نزدیکتر از دیگر نقاط هستند.