معنی فارسی oblicque

B2

زاویه‌دار، غیر مستقیم، و معمولاً مرتبط با طراحی یا شکل‌ها.

Inclined or slanted; not direct or straightforward.

example
معنی(example):

طبیعت زاویه‌دار جاده‌ها رانندگی را چالش‌برانگیز کرد.

مثال:

The oblicque nature of the roads made driving challenging.

معنی(example):

هنرمندان اغلب از اشکال زاویه‌دار برای جذابیت بصری استفاده می‌کنند.

مثال:

Artists often use oblicque shapes for visual interest.

معنی فارسی کلمه oblicque

: معنی oblicque به فارسی

زاویه‌دار، غیر مستقیم، و معمولاً مرتبط با طراحی یا شکل‌ها.