معنی فارسی obley

B2

نامفهوم، گیج‌کننده یا دشوار برای درک.

Difficult to understand; confusing.

example
معنی(example):

او به معمای پیچیده به‌طرز نامفهومی نگاه کرد.

مثال:

He looked obley at the complex puzzle.

معنی(example):

طراحی نامفهوم سازه معمار را مجذوب کرد.

مثال:

The obley design of the structure intrigued the architect.

معنی فارسی کلمه obley

: معنی obley به فارسی

نامفهوم، گیج‌کننده یا دشوار برای درک.