معنی فارسی oblectation
B1لذت و خوشی ناشی از یک فعالیت خاص یا تجربه.
The act of delighting or being pleased.
- NOUN
example
معنی(example):
علاقهاش به نقاشی در گالریاش مشهود بود.
مثال:
His oblectation for painting was evident in his gallery.
معنی(example):
لذت بردن از طبیعت میتواند روحنواز باشد.
مثال:
Oblectation in nature can be revitalizing.
معنی فارسی کلمه oblectation
:
لذت و خوشی ناشی از یک فعالیت خاص یا تجربه.