معنی فارسی obligationary
B1وظیفهای که انسان نمیتواند از آن شانه خالی کند و باید به آن عمل کند.
Related to or imposed by an obligation.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
شما وظیفهای اجباری برای کمک به دوستانتان دارید.
مثال:
You have an obligationary duty to help your friends.
معنی(example):
قوانین اجباری باید در سازمان رعایت شوند.
مثال:
Obligationary rules must be followed in the organization.
معنی فارسی کلمه obligationary
:
وظیفهای که انسان نمیتواند از آن شانه خالی کند و باید به آن عمل کند.