معنی فارسی obligedly
B1با کمال ادب و اطاعت، به گونهای که وظیفه یا تعهد احساس شود.
In a manner that shows obligation or duty.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با کمال ادب دعوت را پذیرفت، چون این کار از ادب بود.
مثال:
She accepted the invitation obligedly, as it was polite.
معنی(example):
او با کمال اطاعت به او در کارش کمک کرد.
مثال:
He obligedly helped her with her work.
معنی فارسی کلمه obligedly
:
با کمال ادب و اطاعت، به گونهای که وظیفه یا تعهد احساس شود.