معنی فارسی obliterator

B1

نابودکننده، شخص یا چیزی که سبب از بین رفتن یا محو شدن چیزی می‌گردد.

One who obliterates or destroys completely.

example
معنی(example):

نوشته‌های باستانی نابودکننده تاریخ بودند و گذشته را محو می‌کردند.

مثال:

The ancient script was an obliterator of history, erasing the past.

معنی(example):

هنرمند به عنوان یک نابودکننده عمل کرد و یادها را پاک کرد.

مثال:

The artist acted as an obliterator, wiping away memories.

معنی فارسی کلمه obliterator

: معنی obliterator به فارسی

نابودکننده، شخص یا چیزی که سبب از بین رفتن یا محو شدن چیزی می‌گردد.