معنی فارسی obloquial
B2مربوط به زبان محاورهای و اصطلاحات غیررسمی.
Relating to colloquial language or expressions.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سخنرانی او بینظیر بود و پر از عبارات خاصی از زادگاهش بود.
مثال:
His speech was obloquial, filled with unique phrases from his hometown.
معنی(example):
سبک بینظیر نویسنده، کتاب را برای خوانندگان محلی قابل درکتر کرده بود.
مثال:
The author's obloquial style made the book more relatable to local readers.
معنی فارسی کلمه obloquial
:
مربوط به زبان محاورهای و اصطلاحات غیررسمی.