معنی فارسی obsessor
B1شخصی که به شدت درگیر یک فکر یا عمل خاص باشد، به طوری که نتواند از آن فاصله بگیرد.
A person who is overly preoccupied with an object of obsession.
- NOUN
example
معنی(example):
وسواسگر نمیتوانست از اعتیادش رها شود.
مثال:
The obsessor couldn’t let go of their addiction.
معنی(example):
به عنوان یک وسواسگر، او در متعادل کردن زندگیاش مشکل داشت.
مثال:
As an obsessor, he found it hard to balance his life.
معنی فارسی کلمه obsessor
:
شخصی که به شدت درگیر یک فکر یا عمل خاص باشد، به طوری که نتواند از آن فاصله بگیرد.