معنی فارسی obstipate
B2محدود کردن یا ممانعت از کارایی.
To restrict or hinder; to obstruct.
- VERB
example
معنی(example):
وضعیت استرسزا به نظر میرسید که توانایی او برای فکر کردن به وضوح را محدود میکند.
مثال:
The stressful situation seemed to obstipate her ability to think clearly.
معنی(example):
فشار بیش از حد میتواند روند تصمیمگیری را محدود کند.
مثال:
Too much pressure can obstipate decision-making.
معنی فارسی کلمه obstipate
:
محدود کردن یا ممانعت از کارایی.