معنی فارسی occupationless
B1بدون شغل، حالتی که در آن افراد شغف خاصی ندارند یا بدون کار هستند.
The state of being without an occupation or job.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
در جامعهای بدون شغل، مردم راههای جدیدی برای مشارکت پیدا میکنند.
مثال:
In the occupationless society, people find new ways to contribute.
معنی(example):
یک اقتصاد بدون شغل میتواند منجر به ایدههای نوآورانه شود.
مثال:
An occupationless economy can lead to innovative ideas.
معنی فارسی کلمه occupationless
:
بدون شغل، حالتی که در آن افراد شغف خاصی ندارند یا بدون کار هستند.