معنی فارسی off the bridle
B1آزاد از کنترل؛ به معنای از دست دادن کنترل یا احساس آزادی شدید.
To be out of control or free from restraint.
- IDIOM
example
معنی(example):
اسب از زنجره آزاد شده و به طور آزاد میراند.
مثال:
The horse was off the bridle and galloping freely.
معنی(example):
او پس از برنده شدن در بازی احساس آزادی و خوشحالی میکرد.
مثال:
He felt off the bridle after winning the game.
معنی فارسی کلمه off the bridle
:
آزاد از کنترل؛ به معنای از دست دادن کنترل یا احساس آزادی شدید.