معنی فارسی offgoing

B1

در حال خروج، در حال حرکت به سمت خروجی.

Departing or going away.

example
معنی(example):

قطار در حال حرکت به موقع حرکت کرد.

مثال:

The offgoing train left right on time.

معنی(example):

او به دوست در حال حرکت خود خداحافظی کرد.

مثال:

She waved goodbye to her offgoing friend.

معنی فارسی کلمه offgoing

: معنی offgoing به فارسی

در حال خروج، در حال حرکت به سمت خروجی.