معنی فارسی officerage
B2رتبهبندی یا وضعیت افسران، ساختار سرپرستی در یک سازمان.
The status or rank of officers within an organization.
- NOUN
example
معنی(example):
رتبهبندی مسوولان بخش بسیار حمایتی بود.
مثال:
The officerage of the department was very supportive.
معنی(example):
تغییرات در رتبهبندی مسوولان میتواند بر فرهنگ محل کار تاثیر بگذارد.
مثال:
Changes in the officerage can affect workplace culture.
معنی فارسی کلمه officerage
:
رتبهبندی یا وضعیت افسران، ساختار سرپرستی در یک سازمان.