معنی فارسی officio
B2سمت، مقام، یا مسئولیتی که به یک شخص واگذار شده است.
An official position or duty within an organization.
- NOUN
example
معنی(example):
او با اختصاص عالی به سمت خود خدمت میکرد.
مثال:
He served his officio with great dedication.
معنی(example):
در روم باستان، یک officio موقعیت مسئولیتی بود.
مثال:
In ancient Rome, an officio was a position of responsibility.
معنی فارسی کلمه officio
:
سمت، مقام، یا مسئولیتی که به یک شخص واگذار شده است.