معنی فارسی oftly
B1به آرامی یا به طور مکرر در حال بیان.
In a gentle or frequently manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به آرامی با دوستش صحبت کرد تا او را تسکین دهد.
مثال:
She spoke oftly to comfort her friend.
معنی(example):
او اغلب نظراتش را در طول جلسه به اشتراک گذاشت.
مثال:
He oftly shared his thoughts during the meeting.
معنی فارسی کلمه oftly
:
به آرامی یا به طور مکرر در حال بیان.