معنی فارسی oldtimey

B1

با حسی یا ظاهری مربوط به گذشته، معمولاً با احساس نوستالژی

Having a nostalgic quality or reminiscent of an earlier era.

example
معنی(example):

رستورانیک فضای قدیمی دارد که مرا به یاد گذشته می‌اندازد.

مثال:

The restaurant has an oldtimey atmosphere that reminds me of the past.

معنی(example):

او موسیقی‌های قدیمی را دوست دارد که یادآور خاطرات است.

مثال:

He loves oldtimey music that brings back memories.

معنی فارسی کلمه oldtimey

: معنی oldtimey به فارسی

با حسی یا ظاهری مربوط به گذشته، معمولاً با احساس نوستالژی