معنی فارسی omniprevalent

B2

فراگیر، به معنای حضور یا تأثیر در همه جا و هر زمان.

Present everywhere or widespread.

example
معنی(example):

مفهوم عشق در بسیاری از فرهنگ‌ها فراگیر است.

مثال:

The concept of love is omniprevalent in many cultures.

معنی(example):

نفوذ او در تمام جامعه فراگیر بود.

مثال:

His influence was omniprevalent throughout the community.

معنی فارسی کلمه omniprevalent

: معنی omniprevalent به فارسی

فراگیر، به معنای حضور یا تأثیر در همه جا و هر زمان.