معنی فارسی omnipresently
C1بهصورت بینهایت حاضر، به معنای وجود و تأثیر در همه جا و در هر زمان.
In a way that is present everywhere at once; universally present.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور بینهایت مهربان است، همیشه وقتی نیاز است، آنجا است.
مثال:
She is omnipresently caring, always there when needed.
معنی(example):
نفوذ او به طور بینهایت در سرتاسر جامعه احساس میشد.
مثال:
His influence was omnipresently felt throughout the community.
معنی فارسی کلمه omnipresently
:
بهصورت بینهایت حاضر، به معنای وجود و تأثیر در همه جا و در هر زمان.