معنی فارسی on balance

B2

به معنای در نظر گرفتن تمام جنبه‌ها و ثمربخشی کل موضوع، معمولاً برای نتیجه‌گیری یا ارزیابی.

Considering all factors; in total, when weighing the pros and cons.

example
معنی(example):

به طور کلی، فکر می‌کنم انتخاب درستی داشتیم.

مثال:

On balance, I think we made the right choice.

معنی(example):

به طور کلی، مزایا بر معایب غلبه دارند.

مثال:

On balance, the benefits outweigh the drawbacks.

معنی فارسی کلمه on balance

: معنی on balance به فارسی

به معنای در نظر گرفتن تمام جنبه‌ها و ثمربخشی کل موضوع، معمولاً برای نتیجه‌گیری یا ارزیابی.