معنی فارسی on the bone
B2به معنای طعم و مزه عمیق و غنی زنده در گوشت و استخوان.
Referring to a rich flavor derived from meat and bone.
- IDIOM
example
معنی(example):
استیک به طرز کاملی پخته شده بود و طعم آن در استخوان بود.
مثال:
The steak was cooked perfectly, and the flavor was on the bone.
معنی(example):
زمانی که سوپ در حال جوشیدن است، طعمها در استخوان توسعه می یابند.
مثال:
When the soup is simmering, the flavors develop on the bone.
معنی فارسی کلمه on the bone
:
به معنای طعم و مزه عمیق و غنی زنده در گوشت و استخوان.