معنی فارسی on the loose
B1در حال گشت و گذار بودن، آزاد بودن و در حال حرکت به طور غیرقانونی یا خطرناک.
Free and not confined or restrained, often referring to escaped prisoners or animals.
- IDIOM
example
معنی(example):
سگ فراری در حال گشت و گذار است و دردسر درست می‌کند.
مثال:
The escaped dog is on the loose and causing trouble.
معنی(example):
مجرم هنوز در حال گشت و گذار است و پلیس در حال جستجوی او است.
مثال:
The criminal is still on the loose, and the police are searching for him.
معنی فارسی کلمه on the loose
:
در حال گشت و گذار بودن، آزاد بودن و در حال حرکت به طور غیرقانونی یا خطرناک.
