معنی فارسی ordinally

B1

به صورت ترتیبی، به معنای ترتیب دادن یا سازمان‌دهی موارد به شکل یک دنباله خاص.

In a sequence or order; arranged in a specific order.

example
معنی(example):

دانش‌آموزان بر اساس نمراتشان به صورت ترتیبی فهرست شده‌اند.

مثال:

The students are listed ordinally by their scores.

معنی(example):

او روند را به صورت ترتیبی توضیح داد تا از سردرگمی جلوگیری کند.

مثال:

He explained the process ordinally to avoid confusion.

معنی فارسی کلمه ordinally

: معنی ordinally به فارسی

به صورت ترتیبی، به معنای ترتیب دادن یا سازمان‌دهی موارد به شکل یک دنباله خاص.