معنی فارسی ordinative
B1مرتبط با ساماندهی یا نظم.
Related to ordering or organizing.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
فرایند مرتبسازی اطمینان میدهد که هر وظیفه به صورت سیستماتیک مورد توجه قرار گیرد.
مثال:
The ordinative process ensures that every task is systematically addressed.
معنی(example):
یک رویکرد مرتبسازی میتواند به طرز چشمگیری کارایی را بهبود بخشد.
مثال:
An ordinative approach can dramatically improve efficiency.
معنی فارسی کلمه ordinative
:
مرتبط با ساماندهی یا نظم.