معنی فارسی out of one's senses
B2عمل کردن در شرایط غیر منطقی یا خارج از قاعده، معمولاً به دلیل هیجان یا فشار.
To behave in a way that is illogical or irrational, often due to extreme circumstances.
- IDIOM
example
معنی(example):
او حتماً از حواس خود خارج است که در این شرایط آب و هوایی رانندگی میکند.
مثال:
She must be out of her senses to drive in this weather.
معنی(example):
او در زمانی که به آن معامله موافقت کرد، از حواس خود خارج عمل کرد.
مثال:
He acted out of his senses when he agreed to that deal.
معنی فارسی کلمه out of one's senses
:عمل کردن در شرایط غیر منطقی یا خارج از قاعده، معمولاً به دلیل هیجان یا فشار.