معنی فارسی outflinging

B1

بازی کردن با اشیاء و پرتاب کردن آنها به سمت بیرون، به ویژه در زمینه‌ای بازیگوش.

To throw or send something outwards, often with enthusiasm.

example
معنی(example):

کودک اسباب‌بازی‌های خود را در سراسر اتاق پرتاب می‌کرد.

مثال:

The child was outflinging his toys across the room.

معنی(example):

او به‌طور هیجان‌زده بازوهایش را به‌سوی بیرون پرتاب می‌کرد.

مثال:

She was outflinging her arms in excitement.

معنی فارسی کلمه outflinging

: معنی outflinging به فارسی

بازی کردن با اشیاء و پرتاب کردن آنها به سمت بیرون، به ویژه در زمینه‌ای بازیگوش.