معنی فارسی overalled
B2به حالتی اشاره دارد که فرد یا شیء پوشیده شده با سرهمی یا کلاهی خاص است.
Dressed or covered with overalls.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او برای کار ساختمانی لباسی با سرهمی پوشید.
مثال:
He wore an overalled outfit for the construction job.
معنی(example):
کارگران برای محافظت از لباسهایشان در برابر کثیفی، سرهمی پوشیدند.
مثال:
The workers were overalled to protect their clothes from dirt.
معنی فارسی کلمه overalled
:
به حالتی اشاره دارد که فرد یا شیء پوشیده شده با سرهمی یا کلاهی خاص است.