معنی فارسی overbreathed

B1

عمل بیش از حد نفس کشیدن که معمولاً به حالت عدم تعادل در سطح اکسیژن و دی‌اکسید کربن در بدن منجر می‌شود.

Past tense of overbreath; to have breathed excessively.

adjective
معنی(adjective):

Breathed too much, or by too many people.

example
معنی(example):

پس از ماراتن، او متوجه شد که در طول مسابقه بیش از حد نفس کشیده است.

مثال:

After the marathon, he realized he had overbreathed during the race.

معنی(example):

او احساس سرگیجه کرد زیرا بیش از حد نفس کشیده بود.

مثال:

She felt lightheaded because she had overbreathed.

معنی فارسی کلمه overbreathed

: معنی overbreathed به فارسی

عمل بیش از حد نفس کشیدن که معمولاً به حالت عدم تعادل در سطح اکسیژن و دی‌اکسید کربن در بدن منجر می‌شود.