معنی فارسی overchief
B1موضع یا رفتاری که به طور غیرمنطقی برتری طلبانه یا خودخواهانه است و میتواند به روابط آسیب برساند.
An excessively authoritative or domineering manner that impacts relationships negatively.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
موضع بیش از حد رئیسمآب مدیریت باعث نارضایتی کارمندان شد.
مثال:
The overchief attitude of the manager led to employee dissatisfaction.
معنی(example):
شخصیت بیش از حد رئیسمآب او را در همکاری با دیگران دچار مشکل کرده بود.
مثال:
His overchief demeanor made it difficult for others to collaborate with him.
معنی فارسی کلمه overchief
:
موضع یا رفتاری که به طور غیرمنطقی برتری طلبانه یا خودخواهانه است و میتواند به روابط آسیب برساند.